گابالینو گربه ی جادوگر (قسمت دوم)

✅ در این پست قسمت دوم داستان انگلیسی و جذاب گابالینو را می توانید گوش دهید و مطالعه نمایید.

پیشنهاد ویژه

مجموعه داستانهای کوتاه انگلیسی با ترجمه فارسی (اپلیکیشن اندروید – دلفین)

یک مجموعه عالی با فایل صوتی و هایلایت همزمان متن و صدا، همراه با دیکشنری و امکانات دیگر

نرم افزار steps to understanding

پیشنهاد ویژه

کاملترین بسته کتابهای داستان انگلیسی (همراه با فایلهای صوتی)

بیش از ۶۰۰ کتاب داستان انگلیسی، شامل همه سطوح (مقدماتی تا پیشرفته)

کامل ترین پکیج کتاب داستان انگلیسی همراه با فایل های صوتی

“Quick! Quick! Get him out!”

«فورا! فورا! او را از آب بگیرید!»

The boys ran to the bank with a stick and fisehd Gobbolino out, dripping wet.

پسرها از ساحل یک چوب آوردند و با کمک آن گابالینو را از آب بیرون کشیدند. داشت از بدنش آب می چکید.

“What bright blue eyes!”

«چه چشم های آبی درخشانی!»

“He’s got three black paws…”

«او سه تا دست سیاه…

“And one pure whtite!”

و یک دست سفید دارد!»

The children took Gobbolino home to the farm to show him to their mother. And it had the kind of kitchen little Gobbolino had dreamed of! There were bright pans on the shelves, a blazing fire, and a baby in a cradle…

بچه ها گابالینو آشپزخانه ای را گرفتند و به طرف مزرعه رفتند تا او را به مادرشان نشان دهند. آشپزخانه آن ها مثل همان آشپزخانه ای بود که گابالینو آرزویش را داشت! آن جا ماهیتابه های درخشان در قفسه ها، یک آتش شعله ور و یک کودک در گهواره وجود داشت…

“Oh what a lucky cat I am!”

Gobbolino thought. “Now I can settle down and be a kitchen cat forever.”

گابالینو توی دلش گفت: «اوه! من چه گربه خوش شانسی هستم! حالا من می توانم در طبقه پایین زندگی کنم و برای همیشه یک گربه آشپزخانه ای باشم»


The farmer’s wife took Gobbolino on her lap and wiped his wet fur with a warm cloth. “Now where do you come from, littel cat? How did you come to fall in the river? You might have been drowned.”

“Mee ee ow!”

خانم کشاورز گابالینو را روی دامنش گذاشت و آب بدنش را با یک پارچه نرم، خشک کرد.

«حالا می خواهی کجا بروی، گربه کوچولو! تو چطور شد که به رودخانه افتادی؟ ممکن بود غرق بشی»

«می یوووووو!»

When his fur was dry, the farmer’s wife gave him a drink of wark milk. And when she went to mild the cows, he played with the children. Every witch’s kitten knows all sort of tricks, and though Gobbolino wanted to be a kitchen cat, he knew them all. He made blue sparks come out of his whiskers and red ones out if his nose. And to the children’s delight he made himself invisible. Then reappeared, hiding himself in all sorts of strange places.

وقتی موهای بدنش خشک شد خانم مزرعه دار به او کمی شیر گرم داد. او در حالی که با بچه ها بازی می کرد، آمد و شیرش را خورد. هر بچه گربه جادوگری همه شعبده بازی ها و حیله ها را می داند، اما گابالینو نمی خواست یک گربه جادوگر باشد، او فقط می خواست یک گربه آشپزخانه ای باشد، به هر حال او همه شعبده بازی ها را بلد بود. او داشت یک آتش آبی از گوش هایش و یک آتش قرمز از دماغش خارج می کرد. و بعد خودش را ناپدید می کرد و دوباره ظاهر می شد و خودش را در جاهای عجیب و غریب قایم می کرد.

In the middle of all his fun, the farmer came in to tea. He saw Gobbolino’s tricks, but said nothing.

در میان همه بازی گوشی هایش، خانم کشاورز داشت چای درست می کرد، او همه شعبده بازی های گابالینو را دید اما چیزی نگفت.

The children were sent off to their beds, and the little cat curled up in a box under the kitchen table.

وقتی که شب شد بچه ها به رختخواب هایشان رفتند و گربه کوچک هم رفت توی یک جعبه کوچک که زیر میز آشپزخانه بود.

The fire died down. Gobbolino slept peacefully, dreaming and purring.

Then, suddenly…

آتش خاموش شده بود و گابالینو در حالی که خواب می دید و خروپف می کرد به آرامی خوابش برد. ناگهان…

Tap! Tap! Tap! A hobgoblin peered in at the window. Gobbolino sat up and whispered, “Who’s there?”

تاپ! تاپ! تاپ! یک شبگرد زشت و مزاحم کنار پنجره دیده می شد. گابالینو بیدار شد و صدا کرد: «کی اونجاست؟»

“Come and let me in, little cat!” said the hobgoblin.

شبگرد زشت گفت: «بیا اینجا و به من اجازه بده بیام تو، گربه کوچولو!»

Gobbolino sat and stared at him.

گابالینو نشست و خودش را نورانی کرد تا با نور خودش آن مزاحم را ببیند.

“What a lovely kitchen. What bright dished! what a pretty cradle! What a warm fire. Won’t you let me come in?”

«چه آشپزخانه قشنگی. چه ظرف های تمیز و درخشانی! چه گهواره زیبایی! چه آتش گرمی. نمی خواهی اجازه بدهی بیام تو؟»

But Gobbolino only sat and stared at him. The hobgoblin began to rattle at the window. “You kitchen cats are all the same. Look at you, all warm and safe. Look at me – lonely and cold outside!”

اما گابالینو فقط نشسته بود و خودش را نورانی کرده بود. شبگرد مزاحم تق تق کنان به پنجره می زد. «شما بچه گربه ها همگی مثل همید! به خودت نگاه کن، در راحتی و گرما هستی، ولی به من نگاه کن، تنها و بی کس در سرمای بیرون مانده ام!»

When Gobbolino heard this, he remembered being lonely and lost. He trotted to the widow. “you can come in and get warm for a little while,” he said.

وقتی گابالینو این حرف را شنید، او زمانی را که خودش تنها و دلشکسته بود را به یاد آورد. او به طرف پنجره رفت و گفت: «تو می توانی بیایی و کمی خودت را گرم کنی.»

The hobgoblin jumped through the window and left dirty wet footmarks all across the kitchcen floor. “How are you? How are your family?” he asked, giving gobbolino’s tail a pull.

شبگرد زشت از طریق پنجره به داخل پرید و رد پای خیس و کثیفش، همه جای آشپزخانه را کثیف کرد. شبگرد مزاحم در حالی که دم گابالینو را می کشید، پرسید: «چطوری؟ خانوادت چطورن؟»

“My mother has gone away with my mistress the witch!” replied Gobbolino. “And my little sister Sootica has been apprenticed to a hag on Hurricane Mountain. I don’t know how thye are.”

گابالینو جواب داد:«مادرم با زن جادوگر به سفر رفته است.»

«و خواهر کوچکم سوتیکا در بالای یک کوهستان طوفانی، شاگر یک زن جادوگر شده است. من نمی دانم آن ها الان حالشان چطور است»

“Oho!” grinned the hobgoblin. “So you’re a witch’s kitten.”

شبگرد زشت با خنده گفت: «اوه! پس تو بچه گربه جادوگر هستی؟»

“Oh no! Not anymore. This afternoon I became a kitchen cat and I’ll be a kitchen cat for ever and ever.”

گابالینو گفت: «اوه، نه من همین امروز عصر یک گربه آشپزخانه ای شدم و برای همیشه و همیشه یک گربه آشپزخانه ای خواهم بود.»

The hobgoblin laughed loudly, and turned head over heels. He knocked some knitting off the chair and it became tangled round the table legs.

شبگرد زشت با صدای بلند می خندید و به این طرف و آن طرف می دوید. بعد به طرف کلافی که روی میز بود رفت و سر کلاف را کشید و کلاف به دور پایه های صندلی گره خورد.

“Oh, do be careful.” Cried Gobbolino. But the hobgoblin ran into the larder and shut the door. The kitten trotted round trying to pick up the stitches. But it was no good. The hobgoblin bounced out of the larder.

He had eaten all the cream.

گابالینو فریاد زد: «اوه! مواظب باش!» اما شبگرد مزاحم توجهی نکرد و به طرف سبد خوراکی ها دوید و در را بست. بچه گربه فورا پردی و خواست نخ ها را درست کند و سر جایش بگذارد اما آن ها درست نشدند. شبگرد زشت از پیش خوراکی ها برگشت. او همه خامه ها را خورده بود.

“Well, I’m going! Goodnight little witch’s cat!” said the hobgoblin, jumjping out of the window.

شبگرد زشت در خحالی که از پنجره داشت به بیرون می پرید گفت: «خب! دیگر من دارم می روم. شب بخیر بچه گربه کوچولوی جادوگر!»

Gobbolino trotted back to his box and slept. Early in the morning, the farmer’s wife came downstairs. She found her knitting in a tangel and all the cream stolen from the larder. Witten across the floor in milky letters were the words:

گابالینو به جعبه اش برگشت و خوابید. صبح زود خانم مزرعه دار به طبقه پایین آمد و دید که کلاف بافندگی اش به هم پیچیده و همه خامه ها هم از سبد خوراکی دزدیده شده است و چیزی روی زمین نوشته شده بود، نوشته این بود:

GOBBOLINO IS A WITCH’S CAT

«گابالینو یک گربه جادوگر است!»

“Look at this mess,” she yelled.

خانم کشاورز فریاد زد: «ای وای! اینجا چقدر به هم ریخته و کثیف است.»

“I told you so!” said the farmer.

بعد گفت: «من هم این موضوع را فهمیده بودم!»

“He’s a witch’s cat, and no good to anyone. I’m going to drown him!”

«او یک گربه جادوگر است و این برای هیچ کس خوب نیست. من می روم تا او را خفه کنم!»

When Gobbolino heard the farmer’s angry voice he was out of his box in one bound and out of the kitchen door, across the cobble stones, past the hayricks, and up the hill.

وقتی گابالینو صدای عصبانی خانم کشاورز را شنید، فورا از جعبه اش بیرون پرید و از در آشپزخانه خارج شد و بعد، از لابه لای سنگ ها و از کنار انبار کاه و از بالای تپه ها فرار کرد.

“Yesterday I was a witch’s cat,” thought Gobbolino. “Last nicht I was a kitchen cat. Now it looks as if I’ll have to be some other kind of cat. I wonder what jinf it will be? “

گابالینو توی دلش گفت: «دیروز من یک گربه جادوگر بودم، دیشب من یک گربه آشپزخانه ای شدم و حالا من مجبور هستم تا یک گربه دیگری باشم. ولی من هنوز نمی دانم چه گربه ای باشم؟!»

پیشنهاد ویژه

مجموعه داستانهای کوتاه انگلیسی با ترجمه فارسی (اپلیکیشن اندروید – دلفین)

یک مجموعه عالی با فایل صوتی و هایلایت همزمان متن و صدا، همراه با دیکشنری و امکانات دیگر

نرم افزار steps to understanding

پیشنهاد ویژه

کاملترین بسته کتابهای داستان انگلیسی (همراه با فایلهای صوتی)

بیش از ۶۰۰ کتاب داستان انگلیسی، شامل همه سطوح (مقدماتی تا پیشرفته)

کامل ترین پکیج کتاب داستان انگلیسی همراه با فایل های صوتی

لیست داستان های کوتاه انگلیسی سایت رپیدلرن

ارسال یک دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سبد خرید
  • سبد خریدتان خالی است.
لطفا محصول اضافی مورد نظر را انتخاب کنید
اسکرول به بالا